کد مطلب:151468 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

حب و بغض
این كه آدمی فرزندان و دودمان خود را دوست بدارد، امری كاملا طبیعی است؛ لیك این كه حب ایشان را به حب خود بازبسته شمارد، امر دیگری است؛ زیرا حب فرزندان و دودمان شخص، ملازم حب خود او نیست، و همواره لازم یا واجب نیست كه هر كه نیای خاندانی را دوست دارد، آن خاندان را نیز دوست بدارد.

اما پیامبر میان این دو حب، یعنی حب اولاد و عترتش و حب خودش - صلی الله علیه و آله و سلم -، پیوند برقرار ساخته است. او به حسن و حسین اشارت می كرد و فرمود:

[116] هركه مرا دوست دارد، باید این دو را دوست بدارد.

احساس محبتی كه میان پیامبر و امت وجود دارد، تنها عشق نیست، بلكه افزون بر آن، حب عقیده و تقدیس و اجلال و سیادت است كه از ویژگیهای جمالی و كمالی پیامبر، و مقام پدری، و شرافت، و كرامت، و جلال، و عطوفت، و مهربانی، و صفات ممتاز او ناشی شده است.

در جائی كه حسن و حسن از این خصال به طور كامل برخوردارند و از حیث حسب و نسب به این مقامات رسیده اند، بدیهی است دوستداران پیامبر ایشان را به همان سان دوست خواهند داشت، زیرا كه آنچه در نیاشان، یعنی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - می دیده اند، در این دو نیز می بینند.

دقیقا به همین خاطر، می بینیم كه پیامبر این ملازمه را معكوس هم می سازند و در نصوصی دیگر می فرمایند: «كسی كه این دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است». بدین ترتیب پیامبر، پس از آنكه حب حسن و حسین - علیهماالسلام - را در نص نخست شاخه ای از حب خود قرار داد، در اینجا حب خود را شاخه ای از حب


آن دو قرار می دهد.

وقتی سبب و منشا «حب»، واحد باشد، میان این دو جمله فرقی وجود ندارد: «هركه مرا دوست بدارد، باید این دو را دوست بدارد» و «هركه این دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است».

نصوصی كه در آنها، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بر حب «آل محمد» و از جمله حسین - علیه السلام - تاكید فرموده، بسیارند، و بخش بزرگی از آنها را ابن عساكر روایت كرده است. [1] .

این پرسش پیش چشم می آید كه:

این همه تصریحات، با این اندازه تاكید، برای چیست؟!

حال آنكه باورمندان به رسالت و رسول اكرم، بی گمان «آل رسول» را گرامی و دوست می دارند و از سر عقیده و ایمان به ایشان مهر می ورزند!

دست كم، برای پاسداشت عرفیاتی از قبیل «لاجل عین الف عین تكرم» [2] و «المرء یحفظ فی ولده» [3] ، چنین خواهند كرد؛ یعنی برای عرفیاتی كه در آن عصر در میان نادان ترین مردمان نیز حكمفرما بود؛ تا چه رسد به كسانی كه آموزشهای اسلام شعور ایشان را آكنده است!

تازه اینهمه، با چشم پوشی از كرامت و شرافت و مكانت علمی و عملی اهل بیت نبوت است كه بر هیچ یك از مسلمانان پوشیده نیست.

وقتی به مآثر و آثار اهل بیت، بنگریم، آیا كسی را احق از ایشان به محبت و تكریم، و اولی از ایشان به تفضیل و تقدیم می یابیم؟!

پس چرا نیاشان، یعنی پیامبر، اینهمه بر حب ایشان و پیوند آن با حب خود تاكید فرمود؟!

پاسخ گفتن بدین پرسش آسان می شود وقتی كه ببینیم پیامبر - صلی الله علیه


و آله و سلم - بر نصوص دومین ملازمه، یعنی: «هركه ایشان را دوست بدارد، مرا دوست داشته است»، جمله ای افزوده:

[123 - 118] «... و هركه دشمنشان بدارد، مرا دشمن داشته است» [4] شگفتا! چگونه می توان فرض كرد كسی باشد كه حسن و حسین - علیهماالسلام - را دشمن بدارد؟! كسی كه به دین اسلام منتسب است، چرا بخواد با حسن یا حسین - علیهماالسلام - دشمنی كند؟!

پاسخگویی به این پرسشها، بی گمان از پاسخ گفتن به پرسش پیشین، دشوارتر است، زیرا می بینیم كه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - وجود كسی را كه با حسن و حسین دشمنی كند، مفروض داشته، و دشمن داشتن این دو را با دشمن داشتن خود در پیوند دانسته است!

نكته ی دیگری هم در مساله ی بغض نگریستنی است، و آن این كه در بغض، ملازمه یكسویه است، ولی در حب دوسویه بود! یعنی در مورد بغض، چنین جمله ای وارد نشده كه: «هركه مرا دشمن بدارد، این دو را دشمن داشته است!»

شاید سبب این باشد كه در جامعه ی اسلامی، دشمن داشتن پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را، حتی در تصور نیز نمی توان آورد یا فرض كرد؟ زیرا این كار، مساوی كفر آوردن به خود رسالت و به فرستنده و فرستاده، هر دو، می باشد.

اما «دشمنی با خاندان پیامبر»، با همه ی زشتی و هولناكی اش، در عالم واقع تحقق یافت؛ چه در میان امت خود پیامبر كسانی بودند كه با حسن و حسین دشمنی نمودند و بر منابر اسلام آن دو را لعن كردند؛ بلكه در این امت كسانی بودند كه در روی حسن و حسین - علیهماالسلام - شمشیر كشیدند و با ایشان جنگیدند!

آیا حسین - علیه السلام - بر دست مردمانی جز از امت نیای خود، یعنی رسول خدا، حضرت محمد - صلی الله علیه و آله -، كشته شد؟!.. اما چرا؟!

پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در نص پیشگفته - كه از نشانه های نبوت بشمار است - اعلام كرده كه «دشمنی با او»، اگرچه شخص مسلمان آن را مستقیما


فرض ننماید و منافق و كافر آشكارا اظهارش نتوانند كرد، در خلال دشمنی با حسن و حسین تحقق می یابد، زیرا «هركه این دو را دشمن بدارد، پیامبر را دشمن داشته است»؛ از آن روی كه در دشمنی با امام حسن و امام حسین - علیهماالسلام - پایمال ساختن ارزشهای مورد اقتدای ایشان و نقض مكارمی كه ایشان دربردارند و رفض شرایعی كه پیروی می كنند، مندرج است، و اینها همان ارزشها و مكارم و شرایعی است كه نزد خود پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - وجود داشت. پس دشمنی با ایشان، جز دشمنی با پیامبر اكرم - صلی الله علیه و آله و سلم - و رسالت آن بزرگوار نیست.

پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - پیامدهای سخت و ناگواری بر دشمنی با حسن و حسین - علیهماالسلام - مترتب دانسته و فرموده است:

[131] هركه این دو را دوست بدارد، دوستش دارم، و هركه را دوستی بدارم، خداوند او را دوست دارد، و هركه را خداوند دوست بدارد، او را در جنات نعیم داخل می كند.

و هركه این دو را دشمن بدارد، یا بر ایشان ستم كند، دشمنش می دارم، و هركه را دشمن دارم، خداوند او را دشمن دارد، و هركه را خداوند دشمن دارد، او را در آتش دوزخ داخل می كند، و عذاب او پاینده خواهد بود. [5] .

اما آنان كه بناگزیر مسلمان شده بودند و روح اسلام را درك نكردند و تعصبات جاهلیت همچنان به ذهنشان درآویخته و در دلهاشان رسوب كرده بود، همه ی نصوصی را كه از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - درباره ی اهل بیت بزرگوارش وارد شده بود، ناشی از عاطفه ی بشری و برخاسته از عشق پیامبر به دخترزادگان خویش شمردند، و از قدسیت كلام پیامبر رویگردان شدند؛ قدسیتی كه خداوند وی را بدن مشمول و مصون گردانید، و بدین ترتیب، كلام او را، وحی، حدیث او را، سنت و قانون، و طاعت او را، فرض، و مخالفت وی را، كفر و نفاق قرار داده، و


گفتار او را، بدور از هوی، بل «وحی یوحی» [6] ساخته است.

آری؛ اینان از نصوصی كه به حب حسن و حسین - علیهماالسلام - فرمان می داد و از بغضشان سخت نهی می كرد و بر آن تهدید می نمود، اعراض كردند، و این نصوص را پس پشت افكنده، فراموش ساختند؛ آنگاه بر خاندان پیامبر ظلم و ستم روا داشتند، ایشان را آواره نمودند و به سب و لعن و قتلشان دست و زبان آلودند.

گروهی دیگر پس از این نسل آمدند كه حق را تباه ساختند، از اوامر و نواهی پیامبر روی گرداندند و به پیروی از پیشینیان خود پرداخته، در پی ایشان شتافتند.

آن پیشینیان، مجال جانشینی پیامبر و سرپرستی امت را از «آل محمد» ستاندند، ایشان را از پایگاه اداره ی امور به كنار راندند، اریكه ی امامتشان را غصب كردند، دستشان را از همه ی امكانات فعالیت برای مصلحت امت دور ساختند، و مناصب مهم و حساس دولت اسلامی را به دست بی بند و بارانی از بنی امیه و بنی عباس سپردند.

این پسینیان هم، فرصت ارشاد و هدایت تشریعی امت را از «آل محمد» گرفتند، مانع گسترش فقه ایشان در میان امت شدند، ایشان را از بیان احكام الهی بازداشتند، و روی مردم را از ایشان به سوی بیگانگانی بازگردانیدند كه تازه بدین دین درآمده و از اصول و سنن و آبشخورهای معرفتی و فكری آن بیخبر بودند.

بدین سان، امت، از این كه آل محمد - صلوات الله و سلامه علیهم - فقهی دارند كه بیواسطه و از روشن ترین راه و صحیح ترین طریق به پیامبر خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - می پیوندد، و احكام آن، بدون تكیه بر رای و ظن، بلكه با اعتماد بر اصول علمی یقینی، از كتاب و سنت برگرفته شده است، بیخبر ماندند؛ و آگاه


نشدند كه علوم آل محمد، در گنجینه هائی از میراث مكتوبی سترگ و شكوهمند محفوظ است و تا امروز دستگرد پیروان ایشان می باشد.

هنگامی كه سنت شریف نبوی، كتابت و جمع و تدوین شد، و مجموعه ی بزرگی از احادیث فراخواننده به «حب آل محمد» پیش روی مردم قرار گرفت، آن پسینیان بر حقیقتی تلخ وقوف یافتند؛ و آن، این كه: موضعگیری پیشینیانشان در مورد «آل محمد» چگونه بوده است؟! و پایگاه «آل محمد» در حكومت و اداره و فقه و تشریع اسلام كجاست؟! آن محبتی كه پیامبر در مورد اهل بیتش به آن فرمان داده است، كجا جای گرفته؟!... چگونه است كه هركس از آل محمد را در تاریخ می یابیم، یا به شمشیر و زهر كشته شده، یا در قعر زندانها و تاریكی سیاهچاله ها در تعذیب به سر برده، یا تحت تعقیب قرار گرفته و آواره گردیده، و یا رانده شده و مورد اهانت بوده است؟!

آن دشمنی با اهل بیت كه پیامبر از آن نهی فرمود، اگر اینگونه نیست، پس چگونه است؟!

وقتی نسل متاخر بر این حقیقت تلخ وقوف یافت، از خوف پدیدار شدن حقائق، و به خاطر زشتی و هولناكی این دشمنی آشكار، و برای این كه به آتش این بغض كه وعید آن پیشاپیش داده شده، نسوزد، به تحریف و تزویری پناه برد كه نسلهائی پی در پی از امت اسلام را فریب داده است.

آن تحریف و تزویر، این ادعا بود كه «حب آل رسول»، محبت اسمی صرف است، بی آنكه به اعطای حقی بدیشان در حكومت و اداره، یا فقه و تشریع بینجامد.

پس در این باره، به تصنیف و دسته بندی احادیث و گردآوری مؤلفات پرداختند تا نشان دهند محب آل محمد هستند، ولی تغافل كردند و بظاهر از یاد بردند حبی كه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در مورد خود و خاندانش بر آن تاكید دارد، نه واژه ی «حب» است، و نه «محبت عاشقانه»ای فارغ و تهی از معانی ولاء عملی و اقتداء و اتباع و تاسی، و نقض مخالفت، و رفض مخالفان.

اگر كسی خود را محب رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - وانمود كند،


ولی به شریعت آن حضرت عمل نكند، با احكامی كه آورده است مخالفت نماید، به ولایت و رهبری و سیادت آن بزرگوار تن ندهد، و به نبوت و رسالت او ملتزم نگردد، بی تردید محبت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نیست.

چگونه ممكن است كسی كه از فقه آل محمد - علیهم السلام - پیروی نكرده، شریعت را از ایشان نیاموخته، به امامتشان خستو نشده، به ولایتشان معترف نگردیده، و هیچ چیز از دنیا و آخرتش را مستند به ایشان نساخته، محب آل محمد - علیهم السلام - باشد؟!

این یكی از آن گران هاست! [7] .

تا چه رسد به كسی كه به قتل و لعن آل محمد دست و زبان آلوده و ایشان را آواره ساخته است! آیا سزاوار است اینچنین كسانی مدعی حب پیامبر و پیروی او شوند؟ در جائی كه پیامبر می گوید: «و هركس با اهل بیت من دشمنی كند، با من دشمنی كرده است»، حال كسانی كه اهل بیت را به قتل آوردند و بر منابر لعن كردند و زنانشان و فرزندانشان را به اسیری در شهرها بردند، چگونه است؟!

این كه برخی سلفیان در زمان ما، این عبای ژنده، یعنی عبای تحریف حقائق را، بر دوش می افكنند و ندا درمی دهند: «حب رسول و آل رسول را به فرزندانتان بیاموزید» و به این اسم كتاب چاپ می كنند، بی تردید ناشی از تغافل است. [8] .

نمونه را، اینان در مورد حب حسین - علیه السلام - كه بیش از هزار و سیصد و پنجاه سال از شهادتش گذشته، تجاهل می كنند... راستی، «حب» در گذشتگان چگونه است؟!

آیا معنای حب در گذشتگان، گرامیداشت یادشان، نشر مآثرشان، رفتار بنا بر سیره ی ایشان، پیروی از طریقه ی ایشان، ستایش موضعگیریهای ایشان، ترك معارضه با


ایشان، رد معاندانشان، و لعن قاتلانشان و كسانی كه بر ایشان ستم روا داشته اند، نیست؟!

اكنون، كسی كه نمی گذارد در مجلسی، به یاد كرد حسین و اظهار دردمندی بخاطر مصیبت او و ذكر فضائلش و اعلام تایید موضعگیریهای وی، بپردازند، و از برگزاری محافل و مجالس سالانه برای زنده داشتن خاطره ی او جلوگیری می كند، یا كسی كه بد گفتن به قاتل او و افشای حقائق حال كسانی را كه بر او ستم راندند، ممنوع می سازد، یا كسی كه می كوشد قتل وی و آنچه را بر وی گذشته موجه جلوه دهد و حتی قاتلش را ستایش و تعظیم نماید و «امیرمؤمنان» بخواند، و بر محبان و ذكران و سوگوارانش سخت بگیرد، چگونه می تواند مدعی حب حسین شود؟! آیا می توان همه ی این كارها را انجام داد و باز مدعی حب حسین - علیه السلم - شد و بدان فراخواند؟!

تا این اندازه به بازی گرفتن واژه ی «حب»، جز آلودن قاموس زبان عربی و درونمایه های واژگان آن، و جز نقض عرفیات مردم عربی زبان نیست. این كار هم تحمیق خوانندگان است و هم ریشخند فرهنگ و اندیشه و حدیث نبوی.

این تمسخر بخشودنی نیست!



[1] نگر: صفحات 100 - 79 از تاريخ دمشق، ترجمة الامام الحسين عليه السلام.

[2] يعني: براي يك چشم هزار چشم گرامي داشته مي شود.

[3] يعني: مرد را در زاد و رودش پاس دارند..

[4] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (120 / 77).

[5] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (121 / 7).

[6] نويسنده ي ارجمند، بدين عبارات قرآني نظر داشته است كه: «ما ضل صاحبكم و ما غوي - و ما ينطق عن الهوي - ان هو الا وحي يوحي» (س 53 ي 4 - 2 / يعني: همسخنتان نه سرگشته شده است و نه گمراه - و از سر هواي نفس سخن نمي گويد - آن جز وحيي نيست كه وحي كرده مي شود).

[7] عبارت نويسنده ي محترم، نگرنده است به كريمه ي «انها لاحدي الكبر» (س 74 ي 35).

[8] ظاهرا نظر نويسنده ي ارجمند، به كتاب علموا اولادكم حب آل البيت است كه يكي از صاحب منصبان فرهنگي عربستان سعودي تاليف و چاپ كرده است.